توضیح الرسائل کربلا: اثری در تبیین راز «عدم اقدام و عمل» در کوفه سال 61
در حوالی شعار سال: اقتصاد مقاومتی؛ «اقدام و عمل»
از تشخیص تا تصمیم؛ راز قلوبهم معک و سیوفهم علیک
«وَ أَنَا أَشْهَدُ [أُشْهِدُکَ] یا إِلهِى بِحَقِیقَةِ إِیمانِى، وَ عَقْدِ عَزَماتِ یَقِینِى...»[1]
«اى معبود من گواهى مىدهم [یا اینها را گواه مىگیرم] با حقیقت ایمان و عزمهاى جزمِ یقینم...»
«امروز جاهلیت بازتولید شده است؛ با توان بسیار بالا، با خطر صدها بلکه هزارها برابرِ جاهلیت روزهای اوّل و دوران اوّل اسلام. البتّه اسلام هم بحمدالله امروز مجهّز شده است. نیروی عظیم اسلامی با استفاده از ابزارهای گوناگون، امروز در دنیا گسترده است. و امید موفّقیّت، امید غلبه بر ترفند دشمنان امید کمی نیست؛ امید بالایی است؛ چیزی که لازم است در درجه اوّل «بصیرت» است و در درجه دوّم «عزم و همت»؛ این چیزی است که ما ملّتهای مسلمان به آن احتیاج داریم.»[2]
سیلی از نامهها سرازیر میشود، همه یکصدا او را میخوانند اما همانانکه منتظراناند، در ادامه داستان، قاتلانش میشوند! چه روایت شگفتی است کربلا! باید قبول کرد شناخت کربلا دشوار است؛ هرچند «پریرو تاب مستوری ندارد» اما «دیدار مینماید و پرهیز میکند»!
پاسخهای زیادی به معمای تاریخی «قلوبهم معک و سیوفهم علیک» داده شده است: دلهایی با او و شمشیرهایی بر او؟! چه حکایت شگفتی!
پیشتر بخشی از این مسئله در کتاب «دعوا سر اولویت است» تبیین و تحلیل شد و بخشی از آن در کتاب «توجیه المسائل کربلا» و گوشهای نیز در کتاب «روضههای ناشناخته کربلا» (نخستین مقتل مدیریتی) و...
و این بار از منظری دیگر، پاسخی از جنس اراده! آنچه در علت گسست ساحت «حکمت نظری» از «حکمت عملی» گفتهاند: «عزم».
هر خواستنی توانستن نیست، بشرطها و شروطها و «العزم» من شروطها!
این سطور تلاشی است برای حل این معادله عجیب تاریخ که در مورد کوفیان گفتهاند؛ «دلهایی با حسین، شمشیرهایی بر حسین!» و بررسی فرضیه نداشتن «عزم» و نیز کاوشی در اطراف این مفهوم؛ نقشی که عزم در حرکتآفرینی به سمت نقطه مطلوب ایفا میکند و جایگاه آن برای تحقق اهداف؛ بحثی که نسبت به آن جهالت و یا غفلت اساسی میشود و حجابی برای رسیدن از دانایی به توانایی انسانها است.
این رساله به دنبال پاسخی برای یک درد تاریخی شیعه خواهد بود: چرا سرنوشت، قاتلان امام حسین را از مردمان «کوفه» انتخاب کرد؟ چرا قلم تقدیر حتی یک نفر را از «شام» به کربلا نیاورد و تماماً کوفیانی را در مقابل امامشان قرار داد که ادعای محبت او و انتظار آمدنش را داشتند؟ حسین را منتظرانش کشتند! بهراستی چرا «فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ»[3] یک پاسخ از میان هزاران پاسخ در این بود: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها»[4] و مشکلها را باید با اراده پولادین حل کرد که این یک قلم در شخصیت اهل کوفه آن روز نبود؛ «وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا»[5]. البته اراده و عزم نداشتن در همسایگی مفاهیمی چون «راحتطلبی»، «عافیتطلبی»، «دنیاخواهی»، «رخوت» و «ترس» و مانند آن است که هرکدام رسالهای مستقل میطلبد...
توضیحی از ناگفتهنامههایی که خطشان کوفی بود؛ توضیحی از رسالههای کوفی که لیاقت کربلایی شدن نیافتند؛ نامههایی که مرقومش در دست امام کربلا و راقمش در کربلا در مقابل امام بود (!) اما کربلایی نشدند، بهانههای «توضیح الرسائل کربلا» شدند. در پایان هم عاشورا بهعنوان یک دستگاه عزمآفرین و تصمیمساز بررسی خواهد شد و در پیوستی برای مسائل رشتههای علوم انسانی نیز رهیافت عاشورایی بهعنوان رهیافت مختار و برگزیده طرح میشود.