سبک زندگی عاشورایی: زندگی
مبتنی بر عزم
سر کلاس زیارتنامه ها و
مقاتل: این جلسه "زیارة الشهداء الخارجة من الناحیة المقدسة" منسوب به
سال252 هجری
السَّلَامُ عَلَى مُسْلِمِ
بْنِ عَوْسَجَةَ الْأَسَدِیِّ الْقَائِلِ لِلْحُسَیْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِی
الِانْصِرَافِ أَ نَحْنُ نُخَلِّی عَنْکَ وَ بِمَ نَعْتَذِرُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ
أَدَاءِ حَقِّکَ لَا وَ اللَّهِ حَتَّى أَکْسِرَ فِی صُدُورِهِمْ رُمْحِی هَذَا
وَ أَضْرِبَهُمْ بِسَیْفِی مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِی یَدِی وَ لَا أُفَارِقُکَ وَ
لَوْ لَمْ یَکُنْ مَعِی سِلَاحٌ أُقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ
وَ لَمْ أُفَارِقْکَ حَتَّى أَمُوتَ مَعَکَ وَ کُنْتَ أَوَّلَ مَنْ شَرَى نَفْسَهُ
وَ أَوَّلَ شَهِیدٍ مِنْ شُهَدَاءِ اللَّهِ [شهد الله] وَ قَضَى نَحْبَهُ
فَفُزْتَ بِرَبِّ الْکَعْبَةِ شَکَرَ اللَّهُ اسْتِقْدَامَکَ وَ مُوَاسَاتَکَ
إِمَامَکَ إِذْ مَشَى إِلَیْکَ وَ أَنْتَ صَرِیعٌ فَقَالَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ یَا
مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ وَ قَرَأَ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ
مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا لَعَنَ اللَّهُ الْمُشْتَرِکِینَ فِی
قَتْلِکَ عَبْدَ اللَّهِ الضَّبَابِیَّ وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ خُشْکَارَةَ
[خسکارة] الْبَجَلِیَّ [وَ مُسْلِمَ بْنَ عَبْدِ الضَّبَابِیَ]( إقبال الأعمال (ط
- القدیمة)، ج2، ص: 575)
ترجمه: «مسلم بن عوسجه» برخاست و چنین گفت: «آیا ما تو را این
گونه رها کنیم و از اینجا برویم؟ با اینکه دشمنان گرداگرد تو را احاطه کردهاند،
نه به خدا سوگند، خداوند هرگز مرا چنین ننگرد، من در اینجا هستم تا نیزهام را در
سینه دشمنان بشکنم، و تا شمشیر در دستم هست، آنها را با شمشیرم بزنم، و اگر بدون
اسلحه شدم با پرتاب سنگ با آنها نبرد مىکنم، من از تو جدا نشوم تا در رکاب تو
کشته شوم.»
شاخص عزم:
تا آخر ایستادن، مایه گذاشتن، آنقدر نیزه بزنم تا در سینههایشان نیز نیزهها
بشکند و حتی بالاتر...،به بیان امروز اگر سلاحم خشابش تمام شد، داستان تمام نخواهد
شد، باز نخواهم نشست، این بار با سنگ به جنگشان بر میخیزم، میایستم، پویای پویا
بدون سلاح هم چاره خواهم کرد، کار باید
انجام بشود، موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مقایسه دو نوع عزم:
عزم در نگاه ما:
تا جایی است که سلاحمان کشش رزم داشته باشد و خشابی داشته باشیم
عزم
در نگاه اصحاب عاشورا: تا آخر ایستادن است، تا پای جان، کار نشد ندارد: "اگر
نیزهام در سینهشان بشکند و با شمشیرم آن قدر آنها را بزنم که دسته شمشیر از دستم
رها شود از شما جدا نخواهم شد. اگر سلاحى با من نباشد تا با آن با آنها بجنگم پیش
روى شما به سویشان سنگ پرتاب خواهم کرد تا با شما بمیرم!"
زندگی جهادی یعنی همین! تا
پای جان جنگیدن
ما در قاموس فکری مان تا ابزار باشد کار
میکنیم، در معادلات سطحی و اولیه این تفکر صحیح است اما در معادلات عاشورایی این
جا باید از فکر و جوشش خود ابزار سازی کرد.
به سبک مسلمبنعوسجه:
اولا: آنقدر میجنگم تا ابزارها فرسوده شود و نیزه و شمشیرم در سینه دشمن
بشکند
ثانیا: بعد از این مرحله (فرسودگی ابزارها) هم کنار نخواهم کشید بلکه با
فراست و خلاقیتم ابزار دیگری بر میگزینم.
تلنگر:
اهل بیت این قدر به این اصحاب توجهی از سر دغدغه و غیرت دارند که پس از بردن نامشان
و وصفشان و سخن خاصشان در شب عاشورا، حتی اسامی قاتلینشان را در این زیارتنامه
به دنبال اسم و رسم هر شهید می آورند و لعنت میکنند؛ اصحابی که ما حتی اسامی
بسیاری شان را نمیدانیم!