گاهی مستندهایی که نمایی از زندگی و سلوک
علمی دانشمندان را ترسیم میکند، انسان را به دقتهایی توجه میدهد که در نگاه اولیه
عجیب به نظر میرسد؛ گیاه شناسی که سالیان سال بر روی یک گیاه بخصوص مطالعه میکند،
پزشکی که مدتها بر روی یک جزء کوچک از بدن انسان و عملکرد و بیماریهای آن کاوش
میکند... ولی از همه اینها عجیب تر گاهی یک استاد بازنشسته در این مستندها محور آن
مستند میشود که سالیان سال است زحمت مطالعه و تحقیق را به جان خریده و خودش را
متمرکز در یک بخش کوچک و جزئی تر از جزئی! کرده است، یک تمرکز بسیار دقیق در پدیده
ای مانند «بال یک حشره کوچک»!
و از آن جذاب تر زمانی است که با لحنی
سراسر افتخار و با جذبه ای شورانگیز، گزارشی از نتایج مطالعات و تحقیقاتش بیان
میکند.
از این هم جالب تر برخی دانشگاهها و
مراکز علمی است که با رویکردی میان رشته ای در فضای رشته هایی مثل علوم انسانی به
این چنین مطالعه هایی دست میزنند. بنابراین جای تعجب نیست که بعضا دانشگاه هایی که
مشاهیر مدیریت راهبردی را در دامان خود پرورش داده است درس جانور شناسی برای
دانشجویان مدیریت راهبردی قرار داده اند تا از رمز و راز های آن باخبر شوند.
حال در ورای همه اینها باید به این دغدغه
رسید که چرا ما در وادی معارف دینی خود این چنین عمیق و دقیق نباشیم؟
یاد آن استاد به خیر که برای شناخت منازل
مکه تا کربلایی که روزگاری اباعبدالله الحسین از آن عبور کرده بودند، بخشی از آن
مسیر را با شتر پیمود تا قدری تحقیقاتشان دقیقتر باشد و یا متوسط دمای 30 سال
منزلگاههای بین راه کاروان امام حسین را مطالعه کردند تا رازهای بیشتری از این
حرکت تاریخی و تاریخ ساز داشته باشند و یا حتی داده های ژئوفیزیکی سرزمین کربلای61
را بررسی کردند تا کربلا را بهتر به تماشا نشسته باشند...
***
در هیاهوی شهرْآشوب حماسه اربعین 1437
هجری قمری اباعبدالله به دنبال رزق روضهای در کوچهپسکوچههای شهر آرزوها
–کربلا- دست تقدیر، گوشهای برای خلوت و اشک فراهم کرد، در حالیکه موسیوار
«ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ
خَیرٍ فَقِیرٌ»[1]
حال و قالی بود که آن دم میگذشت...تا آن که کلامی دلنشین از دل موکبی[2]
به خود میخواند که با خود پرسشی شگفت و البته قدیمی را برای این مستمعش تازه کرد و
آن رمز و راز این روایت بود: «کسى که یادى از حضرت حسین بن على علیهما السّلام
نزدش بشود و از چشمش به مقدار «بال مگس» اشک خارج شود اجر او بر خدا است و حقتعالى
به کمتر از بهشت براى او راضى نیست.»[3]
این سؤال و بیان چند نکته در اطراف آن،
مانند جرعههای زلالی بود که جان تشنه و زمین ترکخورده محقق را طراوت میبخشید تا
به پشتوانه آن، اندیشه ای نو در پژوهشگر عاشورا شکفتن گیرد و اسرار بال مگس را در
این روایت دوباره و دوباره جستجو کند...
آن حکایتکننده و مبیّن روایت و مذکّر
این مسأله تحقیق را سپاس که نمیشناختمش![4]
ولی به حقِّ گشودنِ دروازه تازه ای در
وادی فقه الحدیث این روایت، او را بی کران سپاس!
تحقیقها به محض این که با این آستان
ارتباط میگیرند، دلربا و خواستنی میشوند و این ویژگی این سرزمین است: «ما ندانیم
چه سرّی است که در خانه اوست»
این چنین «مگسشناسی»ای با خودش عالَمی
دارد و عجیب، لذتی...!
«ای مگس! عرصه سیمرغ نه جولانگه
توست...»
اینجا عرصه سیمرغ است و چه شگفت که اینجا
مگس، با این جولان، هیمنه سیمرغ میگیرد! و نه تنها عِرض خود نمیبرد، بلکه هر چیزی
هر چقدر اینجا بیشتر پر بگیرد، بیشتر آبرو میگیرد!
برای فهم عمیق برخی روایات باید حشرهشناس
بود! مگسشناسی فرصتی شد برای شناخت اندکی از اسرار روایت «اشکی به اندازه بال
مگسی!»
این سؤال کهنه در ذهن، در هوای بارانی
کربلا جوانه زد و نهالی شد که تماشاگر آن خواهید بود و در کنار سایه کمرمقش لَختی
خواهید آسود...
«...موسی سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و
نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم!» (القصص/24)
کامل الزیارات / ترجمه ذهنى تهرانى،
ص:324
البته بعد از اندکی فحص، گفته شد ظاهرا روحانی فاضلی به نام حجتالاسلام
باقری است؛ بازهم ایشان را به خاطر ایجاد این تلنگر و دغدغه فکری سپاس!