ایستگاه اندیشه: شهید، علامه، امام، العبد یا مدیر؟! در مدار کربلا
"گنده نامی...گندنامی...گمنامی...
کاش پیش حضرت حق، اسم نداشتیم اما مرد بودیم، طوبی للغربا!
پای منبر همه میگویند: حق حق" (قیدار، رضا امیرخانی)
در چشمانداز زندگی خود دوست دارید کدام باشید: "شهید" مطهری، "علامه" طباطبایی، "امام" خمینی یا "العبد" محمد تقی بهجت؟!
اصلا چقدر در زندگی، این پیشوند ها(ی داخل "کروشه") را جدای از اشخاص دیدهایم؟ یا اصلا چقدر درگیر این القاب شدهایم یا باید بشویم؟! اشخاص را با پیشوندهاشان شناخته و دیدهایم یا با پسوند وجودیشان؟ کوتاه سخن آنکه الگوهای زندگیمان را بر کدام اساس بر میگزینیم؟ یاد انشای همیشگیمان بخیر: در آینده میخواهید چهکاره شوید؟!
گاه پسوند ها هستند که به پیشوند ها اعتبار میدهند گاه برعکس؛ آنچنان که گاه لباسها (مثل لباس روحانیت و ...) این اثر را خلق میکنند:
بعضی افتخار لباس و مسندی هستند و بعضی افتخارشان آن لباس و مسند!
نهایتا چقدر در این معادلات "تکلیفمحوری" را دیدهایم؟ چقدر مختصات آسمانی (توفیق، رزق، قسمت،تسلیم و...) را در وزندهی ارزشی دخیل کردهایم؟
میتوان همه مفاهیم عاشورایی را دیگرباره از این منظر مجددا دید...
بسم الله: مفهوم خادمی، مفهوم سیدالشهدا، العبدالصالح المطیع لله زیارت حضرت عباس و تا نقشهای اصحاب در منظومه کربلا...