مدیر در مدار کربلا

ساحتی برای گفتمان سازی مدیریت عاشورایی

مدیر در مدار کربلا

ساحتی برای گفتمان سازی مدیریت عاشورایی

سید علی اصغر علوی
طلبه و دانش آموخته رشته معارف اسلامی و مدیریت
تهران- دانشگاه امام صادق علیه‌السلام
پژوهشگر حوزه عاشورا با تکیه بر مسائل مدیریت از سال1385 تاکنون
عنوان پایان‌نامه مقطع کارشناسی ارشد: طراحی الگوی رهبری با الهام از گفتگوهای امام حسین علیه‌السلام در مسیر کربلا

آثار منتشر شده:
مجموعه کتاب‌های زیر خیمه حسین (کتاب‌های کاربردی عاشورا از شهدا تا سیدالشهدا) در 11جلد
جلد اول: سه دقیقه در مقتل گم‌نامی
جلد دوم: ...تا خدمت حسین
جلد سوم: ولعن‌الله شمرا
جلد چهارم: رفاقت به سبک حبیب
جلد پنجم: رقابت به سبک حبیب
جلد ششم: وفا به رنگ کربلا
جلد هفتم: 18 ثانیه با کوثر
جلد هشتم: امام رضا علیه‌السلام، شهید راه علم
جلد نهم: دعوا سر اولویت است
جلد دهم: راه عباس شدن
جلد یازدهم: راز دیدار علم
باغ سیب (سبک زندگی عاشورایی در 6 جلد|موردکاوی اصحاب)
عرشه خدا (سفرکربلا، پیاده‌روی اربعین، اردوهای جهادی)
ضریح قدیمی
آبروی علم(بیانات امام حسین در جمع اندیشمندان به همراه بیان بایسته‌های علمی)
خادم ارباب کیست؟(بایسته‌های خادمین هیات، هیات در تراز انقلاب|کلاس حضرت جون)
روضه‌های ناشناخته کربلا (نخستین مقتل مدیریتی)
تا دانشگاه هویزه(آن‌چه مسئولان و برگزارکنندگان اردوها باید بدانند)
توجیه المسائل کربلا (توجیه‌ها و بهانه‌هایی برای با حسین نبودن!)
راز دیدار علم(دریچه‌ای به حدیث عنوان بصری|ویرایش دوم)
جای خالی عباس (مروری بر رفتارهای تشکیلاتی حضرت عباس سلام‌الله‌علیه)
الی الحبیب (سرمشق‌هایی برای حبیب شدن)
مبانی مدیریت عاشورایی (روش‌شناسی و رویکردها)
الی الحبیب (سرمشق‌هایی برای حبیب شدن)
چای روضه‌دم (درسهایی از چای روضه اباعبدالله)
گنبد مستجاب (تربیت زیر نگاه امام)
تنها علاج، (با امام حسین به همه جا میتوان رسید)
توضیح الرسائل کربلا، (چطور از دل 18 هزار نامه عاشق، 30 هزار قاتل ایجاد شد؟)
امضای کوچک؛ کتابی برای حضرت علی اصغر، نکته‌ها، درس‌ها و آموزه‌های امروزیش

آثار در دست چاپ:
شمریت و حریت
مسلم «ولی امر» است
با خدا در اتاق تشریح
حتی اسبشان نیز
پرواز با بال مگس
امام حسین در خیابانهای کوفه
چند دقیقه گودال
روضه اصحاب چیست؟
نیمه پنهان کربلا
عباس‌آفرین
فتأمل، ملاحظاتی برای خوانش فقه و اصول
مبانی نظام‌مند رزم

بایگانی

روز شمار حرکت امام حسین علیه السلام از مکه ی مکرمه تا سرزمین مقدس کربلا

باتشکر از دوست روایت‌گر برادر علی ملاکاظمی

بی شک هر یک از منازل مکه تا کربلا بستری برای اندیشیدن است، بسته‌ای از ایده‌های ناب عاشورایی تقدیم‌تان!

حرکت از مدینه به سمت مکه: 28رجب سال 60 ه.ق

ورود به مکه: 3 شعبان سال 60 ه.ق

مدت اقامت در مکه : 4 ماه و 5 روز

حرکت از مکه به سمت عراق: 8 ذیحجه سال 60 ه.ق

ورود به سرزمین کربلا : 2 محرم سال 61 ه.ق

ضمنا فایل "روایت مصور عاشورا" که هر روز در خیمه‌گاه حسینی در کربلا ارائه می‌شود به پیوست تقدیم نگاه زائرتان می‌گردد. (دریافت فایل)

منزل اول : ابطح

«ابطح» محل جریان سیل را گویند، و در اینجا مراد موضعی است بین مکه و منی که به منی نزدیکتر است.

امام حسین علیه‏ السلام در این منزل با یزید بن ثبیط بصری ملاقات کرد.

ماجرا از این قرار بود که چون پیام فراگیر و سرنوشت‏ساز امام به بصره رسید، یزید بن نبیط بصری از افراد سرشناسی بود که به این پیام امام پاسخ مثبت داد و برای آگاهی بیشتر از جریان امور به خانه‏ی ماریه بنت سعد رفت، که آن خانه مرگز شکل ‏گیری حرکتهای شیعی و اجتماع یاران امام بود . یزید بن نبیط که از قبیله‏ی عبدالقیس بود و ده پسر رشید و دلاور داشت در خانه‏ی همین زن به فرزندان و یاران خود خطاب کرد و گفت که تصمیم خود را گرفته است و بزودی از بصره به طرف مکه حرکت خواهد کرد تا به امام حسین علیه‏ السلام بپیوندد، دو نفر از فرزندان او به نام عبدالله و عبیدالله آمادگی کامل خود را برای همراهی و یاری او در این سفر پر خطر ابراز داشتند.

یاران او گفتند که از سپاه عبیدالله بن زیاد- که برای از بین بردن او و یارانش هیچ تردیدی به خود راه نخواهند داد- بیمناکند! او در پاسخ آنان گفت: بخدا سوگند با این دو فرزند رشید و چابک سوار از دشمن هراسی ندارم. یزید بن نبیط با دو فرزندش بسرعت فاصله‏ی بصره تا مکه را طی کرد و چون آگاه شد که امام علیه‏ السلام در ابطح (حوالی مکه) بسر می‏برد، از مکه به طرف ابطح حرکت کرد، چون به آنجا رسید به او گفتند که امام علیه‏ السلام برای دیدن او به مکه رفته است، او که از اینهمه بزرگواری و فروتنی امام سر از پا نمی‏شناخت مصمم ‏تر از به مکه برگشت و در منزل خود به زیارت امام نایل آمد و از اینکه امام تا رسیدن او به انتظار نشسته است شعله‏های محبت از دلش زبانه کشید و این آیه‏ی مبارکه را بر زبان جاری کرد «بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا» (سوره یونس / 58) .

پس از سلام و خیر مقدم، گزارشی از وضعیت عمومی بصره و همچنین هدف خود را از حرکت به مکه برای امام علیه‏ السلام بازگو کرد، و امام برای او دعای خیر نمود.

یزید بن نبیط و دو فرزند دلاور وفادارش همراه آن حضرت به طرف کربلا حرکت کرد و به اتفاق فرزندانش توفیق شهادت در رکاب امام علیه‏ السلام را پیدا کرد .

منزل دوم: التنعیم

«تنعیم» موضعی است در مکه خارج از حرم در طریق مدینه که اهل مکه برای عمره از آنجا محرم می‏شوند.

امام علیه‏ السلام چون به «تنعیم» رسید، در آنجا قافله‏ای را مشاهده نمود که از یمن می‏آمدند، پس گروهی از آنان با امام همسفر شدند و گروه دیگری جدا گردیده و به راه خود ادامه دادند.

منزل سوم: الصفاح

«صفاح» مکانی است بین حنین و نشانه‏های حرم ، برجانب چپ کسی که داخل مکه می‏شود، و در آنجا فرزدق حسین بن علی را ملاقات نمود.

کاروان کربلا به حرکت خود ادامه داد تا به «صفاح» رسید و در آنجا فرزدق شاعر به ملاقات امام شتافت و عرض کرد: هر چه از خدا می‏خواهید، خداوند به شما عطا کند.

امام حسین علیه‏ السلام رو به او کرده گفت: برای من از مردم عراق صحبت کن.

فرزدق گفت: از مرد آگاهی سئوال فرمودی، دلهای مردم با شماست و شمشیرهای آنان با بنی ‏امیه! و قضا از آسمان فرود آید و هر چه خدا خواهد همان شود.

امام علیه‏ السلام فرمود: راست گفتی، کارها همه با خداست و هر روز او را مشیتی است، اگر قضای الهی بر وفق مراد باشد، ما او را بر نعمتهایش سپاس گزاریم و برای ادای شکر از او توفیق خواهیم؛ و اگر قضای الهی میان ما و آرزوهایمان جدایی افکند، عمل کسی که خالصانه و سرچشمه‏ی آن تقوای الهی باشد، در نزد خدا فراموش نمی‏شود .

منزل چهارم: وادی العقیق

امام علیه‏ السلام روز شنبه- دوازدهم ذیحجه- به «وادی عقیق» رسیدند.در این منزل،عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر طیار به خدمت امام رسیدند و با خود نامه ای از پدرشان برای امام آورده بودند که در آن درخواست شده بود که آن حضرت از رفتن به کوفه منصرف شده و به مکه باز گردد، و همزمان با نوشتن نامه، عبدالله بن جعفر نزد عمرو بن سعید- حاکم مکه- رفت و برای امام حسین علیه‏ السلام امان گرفت و آن را به همراه نامه‏ای توسط برادر عمرو بن سعید به خدمت امام علیه‏ السلام فرستاد و خود عبدالله نیز آمد و امام حسین علیه‏ السلام را در «ذات عرق» ملاقات نمود و امان‏نامه را برای امام قرائت کرد.امام علیه‏ السلام از مراجعت به مکه امتناع ورزیده و فرمود: رسول خدا را در خواب دیدم که مرا فرمان داد تا به حرکت خود ادامه دهم و من چیزی را که رسول خدا فرمان داده است، انجام خواهم داد.

امام، جواب نامه‏ی عمرو بن سعید رانوشته و عبدالله بن جعفر به همراه یحیی بن سعید از امام جدا گردیده در حالی که دو فرزند عبدالله نزد امام علیه‏ السلام ماندند، و به فرزندان خود سفارش کرد تا در ملازمت امام باشند ولی خود عذرخواهی نموده و بازگشت.

منزل پنجم: وادی الصفراء

«وادی الصفراء» از نواحی مدینه و دارای نخل زیاد و زراعت است، این وادی سر راه حجاجی است که به مکه می‏روند و رسول خدا برا این وادی زیاده بر یکبار عبور نموده و از آنجا تا بدر یک مرحله راه است و در حوالی صفراء کوههای کوچکی وجود دارد.

ورود امام حسین علیه‏ السلام در این منزل مصادف با روز یکشنبه سیزدهم ذیحجه است.

در «حدائق الوردیة» گفته است که: آبهای «وادی صفراء» بسوی «ینبع» جاری می‏شود، و این وادی متعلق به قبائل جهینه و الانصار و بنی‏فهر و نهد است.

مجمع بن زیاد و عباد بن مهاجر در منازل «جهینه» در اطراف مدینه بودند، و چون امام حسین علیه‏ السلام از مکه خارج گردید و به این منزل رسید، مجمع و عباد امام علیه‏ السلام را در این منزل ملاقات نمودند و ملازم آن حضرت شده و به دنبال آن حضرت به کربلا آمده و به شرف شهادت نایل آمدند.

منزل ششم: ذات عرق

«ذات عرق» به کسر عین وسکون راء: منزلی است که حاجیان عراق در آنجا محرم می شوند وحد فاصل بین «تهامه» و«نجد» است.

روز دوشنبه چهاردهم ذیحجه امام حسین علیه‏ السلام وارد «ذات عرق» شدند و با مردی از قبیله‏ی بنی‏اسد به نام بشر بن غالب ملاقات فرمود و از مردم کوفه سئوال نمود و او پاسخ داد: دلها با شما و شمشیرها با بنی ‏امیه است! امام علیه‏ السلام فرمود: راست گفتی ای برادر اسدی.

ریاشی از راوی این حدیث نقل می‏کند: من حج بجای آوردم، پس همراهان خود را رها کرده و به تنهایی به راه خود ادامه دادم، در بین راه ناگهان چشمم به چادرها و خیمه‏هایی افتاد، به طرف آنها رفتم و چون نزدیک شدم سئوال کردم: این خیمه‏ها از کیست؟

گفتند: از حسین علیه‏ السلام.

گفتم: فرزند علی و زهرا علیها السلام؟!

گفتند: آری.

از خیمه‏ی آن حضرت سئوال کردم، آن را به من نشان دادند و من به جانب آن خیمه رفتم، امام حسین علیه‏ السلام را مشاهده کردم که بر درب خیمه تکیه نموده در حالی که نوشته‏ای قرائت می‏کرد، سلام کردم، امام پاسخ داد، گفتم: یابن رسول ‏الله! پدر و مادرم بفدایت، چه امری باعث شده که در این سرزمین خشک فرود آمدی؟

فرمود: من از بیم این جماعت (بنی ‏امیه) در این مکان منزل نمودم، و اینها نامه‏های مردم کوفه است، ولی همین صاحبان نامه‏ها مرا خواهند کشت، و چون چنین کنند هر فعل حرام و نکوهیده‏ای را بدون بیم از عذاب الهی انجام دهند و در این حال خدا کسی را بسوی آنها خواهد فرستاد و آنها را از دم تیغ خواهد گذرانید و به خاک مذلت خواهد نشاند بطوری که ذلیلتر از قوم امه (مراد همان قوم سبا است) شوند.

منزل هفتم: الحاجر من بطن الرمه

بطن الرمة منزلی است که مردم بصره و کوفه در آنجا بهم می‏رسند و از آنجا متوجه مدینه می‏شوند.

روز پانزدهم ماه ذیحجه که مصادف با روز سه ‏شنبه بود، امام به «حاجر بطن الرمة» رسید . در این منزل، امام علیه‏ السلام قیس بن مسهر صیداوی- و بعضی گفته‏اند که برادر رضاعی خود عبدالله بن بقطر- را بسوی اهل کوفه فرستاد در حالی که ظاهرأ خبر شهادت مسلم بن عقیل (رحمةالله‏علیه) به او نرسیده بود. مضمون نامه این بود:

«بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن علی بسوی برادرانش از مؤمنین و مسلمین، سلام علیکم، من خدای یکتا را حمد می‏کنم، اما بعد، نامه‏ی مسلم بن عقیل به من رسید و او به من خبر داده از حسن رأی و تصمیم اشراف و اهل مشورت شما بر یاری کردن ما و طلب حق ما، و من از خدای متعال مسئلت می‏کنم که در حق ما احسان نموده و شما را اجری بزرگ عطا فرماید. من روز سه ‏شنبه هشتم ذیحجه (روز ترویه) از مکه بیرون آمدم. وقتی فرستاده‏ی من نزد شما رسید در کار خود شتاب کنید و هر چه لازمه‏ی کار است تدارک کنید که در همین روزها من خواهم رسید انشاءالله، و السلام علیکم و رحمة الله».

منزل هشتم: فید

روز چهارشنبه شانزدهم ذیحجه امام به منزل «فید» رسیدند، و این منزل قریه‏ای است در مسیر مکه و کوفه که راه در آنجا نصف می‏شود، و در «فید» قلعه‏ای است که دارای حصار است و حاجیان در این منزل مازاد آذوقه و اثاثیه‏ی خود را می‏گذارند تا هنگام مراجعت از مکه برگیرند.

مردم «فید» علوفه‏ی مرکبهای حجاج را در طول سال ذخیره کرده و در موسم حج، به ایشان می‏فروختند.

منزل نهم : الاجفر

«الاجفر» جمع «جفر» و آن نام چاهی است در آنجا، این منزل بین فید و خزیمیه می‏باشد. ز مخشری گفته است که در اجفر آبی است برای قبیله‏ی بنی‏یربوع که بنی‏جذیمه از بنی‏یربوع گرفته‏اند.

امام علیه‏ السلام روز پنجشنبه هفدهم ذیحجه به این منزل رسیدند ، و در آنجا عبدالله بن مطیع عدوی را ملاقات کرد که پیش از امام در آنجا فرود آمده بود، و هنگامی که حسین علیه‏ السلام را دید نزد آن حضرت آمد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد ای پسر رسول خدا، چه باعث شده که بدین جا آمده‏ای؟! امام حسین علیه‏ السلام فرمود: پس از مرگ معاویه، مردم عراق به من نامه نوشتند و مرا دعوت نمودند. عبدالله بن مطیع به حضرت گفت: تو را بخدا قسم ای پسر پیامبر، مگذار تا حرمت اسلام از میان برود، تو را سوگند می‏دهم که پاس حرمت قریش و عرب را بدار، بخدا قسم اگر این حکومت را که در دست بنی ‏امیه است، طلب کنی، تو را خواهند کشت و پس از تو از هیچکس بیم ندارند، بخدا سوگند که این حرمت اسلام و عرب است که شکسته می‏شود، پس چنین مکن و به کوفه مرو و خود را در دسترس بنی ‏امیه مگذار!

ولی امام حسین علیه‏ السلام پیشنهاد او را نپذیرفت.

منزل دهم : خزیمیه

«خزیمیه» منزلی از منازل حاجیان است بعد از ثعلبیه، و این منزل منسوب به خزیمة بن خازم است.

امام حسین علیه‏ السلام روز جمعه هجدهم ماه ذیحجه بر این مکان نزول اجلال فرمود و یک شبانه روز در این منزل توقف نمود، صبح هنگام زینب مکرمه علیها السلام به نزد او آمد و گفت: ای برادر! آیا به شما بگویم که شب گذشته چه شنیدم؟!

امام حسین علیه‏ السلام فرمود: چه شنیدی؟

گفت: در نیمه‏های شب از خیمه‏ها بیرون رفتم، شنیدم هاتفی می‏گفت:

الا یا عین فاحتفلی بجهد و من یبکی علی الشهداء بعدی

علی قوم تسوقهم المنایا بمقدار الی انجاز وعد

" ای چشم بکوش و از اشک پر شو . کیست بعد از من بر این شهیدان بگرید . قومی که مرگ آنها را با خود می برد چنانچه خدا مقرر نموده تا وعده ی او تحقق یابد."

حسین علیه‏ السلام فرمود: ای خواهر! هر چه را که پروردگار مقدر فرموده است، همان خواهد شد .

منزل یازدهم: شقوق

«شقوق» منزلی است بعد از «واقصه» برای کسی که از کوفه به مکه می‏رود.

ورود امام علیه‏ السلام در این منزل مصادف با روز یکشنبه بیستم ذیحجه بوده است، زیرا آن حضرت در منزل «خزیمیه» نیز یک شبانه روز اقامت داشتند .

در این منزل، امام حسین علیه‏ السلام مردی را دید که از جانب کوفه می‏آید و امام از او درباره‏ی مردم کوفه سئوال نمود، و او وضعیت مردم را بازگو کرد.

امام فرمود: امر، دست خدای متعال است، هر چه خواهد انجام می‏دهد و پروردگار ما هر روز اراده‏ای دارد، اگر قضای الهی بر ما نازل شد، ما خدا را بر نعمهایش حمد کرده و از برای شکرش استعانت می‏طلبیم و اگر قضای الهی میان ما و آرزوهایمان فاصله اندخت، کسی که نیت او خالص است و بر پایه‏ی حق استوار، از رحمت او بدور نباشد.

منزل دوازدهم : زرود

روز دوشنبه بیست و یکم ذیحجه بود که قافله‏ی امام حسین علیه‏ السلام به «زرود» رسید ، و در آنجا مقداری توقف کرد.

پیوستن زهیر بن قین به قافله امام حسین علیه السلام در این منزل اتفاق افتاد.

او یکی از صدیق ترین و باوفاترین یاران حضرت بود که در روز عاشورا فرمانده ی یکی از جناح های سپاه امام حسین علیه السلام نیز منصوب گردید.

منزل سیزدهم : ثعلبیه

«ثعلبیه» موضعی است بعد از منزل «شقوق» برای کسی که به مکه می‏رود و این مکان به نام مردی ثعلبه نام از بنی‏اسد که در آنجا آبی را استخراج نموده، نامیده شده است. و در آنجا قریه‏ای بوده که خراب شده است.

ورود امام حسین علیه‏ السلام در این منزل روز سه ‏شنبه بیست و دوم ذی‏الحجه الحرام بوده است.

در این منزل خبر شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام توسط دو تن از کوفیان که در راه از کنار قافله امام می گذشتند ، به حضرت رسید.

چون خبر شهادت مسلم بن عقیل به امام رسید، گروهی از همراهان حضرت که به طمع مال و مقام دنیا با امام بودند، از آن حضرت جدا گشته و او را تنها گذاردند و فقط اهل ‏بیت و چند تن از اصحاب باقی ماندند. امام علیه‏ السلام پس از شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل فرمود : خدا مسلم را رحمت کند که بسوی رحمت الهی و بهشت و رضوان خدا شتافت، او مسئولیتی را که بر عهده داشت به نیکی انجام داد ولی هنوز مسئولیت ما باقی است.

مردی در «ثعلبیه» نزد امام حسین علیه‏ السلام آمد و در مورد این آیه‏ی کریمه سئوال نمود (یوم ندعو کل اناس بامامهم) امام فرمود: یعنی پیشوا و امامی که مردم را به راه راست هدایت کند و مردم هم او را اجابت کنند، و امامی که مردم را به گمراهی و ضلالت دعوت کند و مردم نیز به دعوت او پاسخ مثبت دهند؛ گروه اول در بهشت و گروه دوم در آتش خواهند بود و این قول خدای متعال است که (فریق فی الجنة و فریق فی السعیر) .

و نیز در همین مکان مردی از اهل کوفه خدمت امام علیه‏ السلام آمد و آن حضرت به او گفت: بخدا سوگند که اگر تو را در مدینه ملاقات می‏کردیم اثر جبرئیل را در خانه‏ی خود و نزول او را برای وحی به جدم به تو نشان می‏دادم، ای برادر کوفی! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند و از سرچشمه‏ی علم خاندان ما سیراب شدند، آیا آنها می‏دانند و ما نمی‏دانیم؟! این غیر ممکن است.

شخصی از اهل «ثعلبیه» به نام بجیر حدیث کرده است که: امام حسین بر ما در «ثعلبیه» گذشت و من طفل خردسالی بودم، برادرم به امام علیه‏ السلام گفت: ای پسر دختررسول خدا! مردان کمی را در کنار شما می‏بینم! امام علیه‏ السلام با تازیانه‏اش به خورجینی که نزد مردی بود، اشاره کرد و فرمود: این پر از نامه‏های مردم کوفه است.

ابو هره ازدی که از اهالی کوفه است هنگام صبح در «ثعلبیه» خدمت امام علیه‏ السلام شرفیاب شد و عرض کرد: یابن رسول ‏الله! چه کسی شما را از حرم خدا و حرم رسول خدا به اینجا کشانده است؟!

امام حسین علیه‏ السلام فرمود: ای اباهرة! بنی ‏امیه اموال ما را گرفتند و حرمت ما را شکستند و من صبر کردم، و حال در طلب خون من هستند که از حرم امن الهی بیرون آمدم، بخدا سوگند که این گروه ظالم و طاغی مرا خواهند کشت، و خداوند لباس ذلت بر ایشان پوشانیده و شمشیر بران را برای قتلشان فراهم خواهد کرد، و کسی را بر آنها مسلط خواهد نمود که آنها را خوار گرداند تا از قوم سبا ذلیلتر و پریشان احوالتر گردند، که زنی بر آنها حکومت راند و بر اموال و خون آنها رحم نکرد.

همراه شدن با قافله امام و عاقبت مسلمان گشتن عبدالله بن عمیر کلبی ( که برخی وهب نیز او را می نامند.) با مادر( قمر) و همسرش ( هانیه)، در این منزل ذکر شده است.

منزل چهاردهم : زباله

«زباله» منزلی است معروف در طریق مکه بین واقصه و ثعلبیه واقع شده است. امام علیه‏ السلام بهمراه کاروان خود صبح روز چهارشنبه از «ثعلبیه» حرکت کردند ، و در همان روز به منزل زباله رسیدند. بعضی گفته‏اند: در این منزل، خبر شهادت عبدالله بن بقطر و مسلم بن عقیل و هانی بن عروه رسید و آن حضرت آن خبر را برای اصحاب بیان کرد و فرمود: خبرناگوار و جانسوزی به ما رسیده و آن اینکه مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر به شهادت رسیده‏اند، شیعیان کوفه ما را بی‏یار و یاور گذاشته‏اند، هر کس از شما خواهد، می‏تواند بازگردد و بر او ملامتی نیست چرا که تعهدی نداشته است. همراهان بی وفای امام علیه‏ السلام از گرد او پراکنده شدند و از راست و چپ راه بیابان را پیش گرفتند و تنها همان کسانی که از مدینه همراه امام علیه‏ السلام بودند با تعداد کمی از مردان دیگر که در راه به امام ملحق شده بودند باقی ماندند. امام علیه‏ السلام این کار را برای آن کرد که گروهی از اعراب می‏پنداشتند که عازم شهری می‏شوند که مردم آن شهر تحت فرمان امامند، و امام علیه‏ السلام می‏خواست که همراهانش آگاهانه در این مسیر گام بردارند و بدانند که با چه مشکلاتی مواجه خواهند شد.

منزل پانزدهم : القاع

«قاع» منزلی است در طریق مکه بعد از منزل عقبه برای کسی که به مکه می‏رود و از آنجا بسوی منزل «زباله» کوچ می‏کنند.

روز پنجشنبه بیست و چهارم ذیحجه بود که امام علیه‏ السلام وارد منزل «القاع» شدند.

طبری از ابومخنف نقل کرده و او از لوزان که از قبیله‏ی بنی‏عکرمه است روایت نموده که: یکی از خویشان او- که شاید نامش عمرو بن لوزان باشد- از امام حسین علیه‏ السلام سئوال کرد: عزم کجا دارید؟ امام علیه‏ السلام فرمود: عازم کوفه هستم.

آن مرد به امام گفت: تو را بخدا سوگند که از این راه باز گرد زیرا تو به استقبال نیزه‏ها و شمشیرها می‏روی، اگر کسانی که نامه و پیک نزد شما فرستاده‏اند، هزینه‏ی این جنگ را بر عهده می‏گیرند و مقدمات کار را از هر جهت برای شما فراهم می‏آوردند، به نزد آنها برو، که این عزم پسندیده‏ای است، ولی آنگونه که شما بیان کردید من مصلحت شما را در رفتن بسوی مردم کوفه نمی‏بینم. امام علیه‏ السلام فرمود: ای بنده‏ی خدا! آنچه را که تو گفتی بر من پوشیده نیست و رأی همان است که تو دیده‏ای ولی بر مقدرات الهی کسی غالب نخواهد شد.

منزل شانزدهم : عقبه البطن

«عقبه» منزلی است در راه مکه بعد از واقصه و قبل از منزل قاع برای کسی که عزم مکه دارد، و در آنجا آبی است متعلق به قبیله‏ی بنی‏ عکرمه از بکر بن وائل. روز جمعه بیست و پنجم ذی‏الحجه الحرام، امام حسین علیه‏ السلام به این موضع رسیده است.

ابن عبد ربه از امام صادق علیه‏ السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: چون حسین بن علی علیه‏ السلام از «عقبة البطن» بالا رفت به یاران خود فرمود: نمی‏بینم خود را جز اینکه کشته خواهم شد.

اصحاب گفتند: یا ابا عبدالله! علت چیست؟!

فرمود: به سبب آنچه که در خواب دیدم.

اصحاب از خواب امام پرسش کردند.

فرمود: در خواب دیدم سگانی به من یورش می‏برند که در میان آنها سگی دو رنگ بود که از همه درنده‏تر به نظر می‏رسید .

طلحة بن زید از امام صادق علیه‏ السلام روایت کرده که امام حسین علیه‏ السلام فرمود: سوگند به خدایی که جانم بدست اوست، حکومت بنی ‏امیه برای آنها گوارا نخواهد شد مگر اینکه مرا بکشند، و اینها قاتل من خواهند بود .

منزل هفدهم : شراف

«شراف» به فتح شین، منزلی است بین واقصه و قرعاء و تا احساء هشت میل راه است، و منسوب به قبیله‏ی بنی‏وهب است، و در این منزل چاههای زیادی وجود دارد که دارای آب شیرین و گوارایی است.

امام علیه‏ السلام روز شنبه بیست و ششم ذیحجه وارد منزل «شراف» شدند .

کسی که از مکه به طرف کوفه می‏آید، بعد از «عقبه» به منزل دیگری می‏رسد به نام «واقصه»، ولی چون در «شراف»، امکانات و خصوصأ آب بیشتر بوده، لذا امام علیه‏ السلام در «واقصه» که آن را «واقصه الحزون» نیز گویند، توقف نکردند و در«شراف» منزل گزیدند. ابومخنف از عبدالله بن سلیم و مردی دیگر از قبیله‏ی بنی‏اسد نقل کرده است که: امام حسین علیه‏ السلام در منزل «شراف» فرود آمدند، و سحرگاهان به جوانان دستور دادند که آب زیاد بردارند و از این منزل حرکت کرده و صبح را تا هنگام غروب آفتاب طی طریق نمودند، گویا امام تصمیم داشتند در «قرعاء» که منزل دیگری است از منازل حجاج منزل کنند ، و بعد از آنجا تا «مغیثه» که آخرین منزل حجاز است، و از مغیثه تا «قادسیه» که ابتدئای عراق است، کوچ کنند.

عبیدالله بن زیاد چون از حرکت امام حسین علیه‏ السلام بسوی کوفه آگاه شد، حصین بن تمیم را- که رئیس شرطه او بود- به «قادسیه» فرستاد و او لشکرش را در فاصله‏ی «قادسیه» تا «خفان» و «قطقطانیه» تا «لعلع» و نیز از «واقصه» تا راه شام و راه بصره مستقر کرد تا راهها را دقیقأ زیر نظر بگیرند بطوری که اگر کسی از آن محدوده خارج و یا پا در آن محدوده بگذارد، اطلاع یابند.

امام علیه‏ السلام بسوی عراق می‏آمد تا اینکه گروهی از اعراب را در راه ملاقات کرد و از آنها سئوال فرمود، گفتند: ما چیزی جز این نمی‏دانیم که ما نمی‏توانیم وارد و خارج شویم. امام علیه‏ السلام در همان مسیر، ادامه‏ی راه دادند.

گفته‏اند که حصین بن تمیم با چهار هزار نفر مرد نظامی به منطقه اعزام شده بود که از جمله‏ی آنها حر بن یزید ریاحی بود که نزدیک به هزار نفر همراهش بودند.

و در روایت دیگری آمده است که: حر بن یزید ریاحی بهمراه هزار سواره از کوفه جداگانه به منطقه اعزام شده بود.

ابومخنف از آن دو نفر مرد اسدی نقل کرده است: در میانه‏ی راه هنگام ظهر ناگهان مردی فریاد زد: الله اکبر! امام حسین علیه‏ السلام نیز تکبیر گفت و فرمود: برای چه تکبیر گفتی؟

آن مرد گفت: درخت خرما در این مکان مشاهده می‏کنم!

آن دو مرد اسدی گفتند: در این مکان درخت خرمایی وجود ندارد!

امام علیه‏ السلام به آنها فرمود: شما چه می‏پندارید؟

گفتند: اینها طلایه داران لشکر دشمن و گردنهای اسبان آنهاست.

امام علیه‏ السلام فرمود: من نیز آنها را می‏بینم.

پس امام علیه‏ السلام فرمود: آیا در این منطقه پناهگاهی وجود دارد که ما بدانجا رویم و این پناهگاه در پشت سر ما قرار گیرد و دشمن در روبروی ما تا با آنها فقط از یک جانب روبرو شویم؟

گفتند: آری، در ناحیه‏ی چپ، منزلی است به نام «ذوحسم».

پس امام علیه‏ السلام به قسمت چپ جاده به طرف «ذوحسم» روی آورد، سپاه دشمن نیز به طرف این منزل می‏تاخت ولی امام علیه‏ السلام و همراهان زودتر به این منزل رسیدند.

منزل هجدهم : ذوحسم

ذوحسم به ضم حاء و فتح سین و یا به ضم سین، و این نام کوهی است که نعمان بن منذر در آنجا شکار می‏کرده است. روز یکشنبه مطابق با بیست و هفتم از ماه ذیحجه، امام علیه‏ السلام وارد این منزل شد و دستور داد که خیمه‏ها را در این مکان برپا کردند.

حر بن یزید با هزار سوار هنگام ظهر از گرد راه فرارسید و برابر امام علیه‏ السلام با لشکریانش قرار گرفت ، امام رو به اصحاب خود کرد و فرمود: این گروه را سیراب کنید و اسبان آنان را نیز آب دهید!

یاران امام علیه‏ السلام فرمان بردند و لشکریان دشمن حتی اسبان آنان را نیز سیراب کردند! .

علی بن طعان می‏گوید: من از جمله یاران حر بن یزید بودم که در آخرین لحظات به او پیوستم، امام چون تشنگی من و اسبم را مشاهده کرد، فرمود: «انخ الراویة» و راویه نزد ما مشگ آب را گویند، و من مراد حضرت را متوجه نشدم، سپس فرمود: شتر را بخوابان ، پس من آن شتر که مشگ آب را حمل می‏کرد، خواباندم. امام فرمود: آب بنوش، من چون خواستم آب بنوشم، آب از دهانه‏ی مشگ می‏ریخت و نمی‏توانستم به راحتی آب بیاشامم. امام فرمود: دهانه‏ی مشگ را جمع کن، که من نتوانستم، ناگهان امام از جای برخاست و دهانه‏ی مشگ را جمع کرد تا من و اسبم آب نوشیدیم!.

هنگام نماز ظهر فرارسید، امام به حجاج بن مسروق جعفی دستور داد تا اذان بگوید، او اذان گفت، و چون هنگام اقامه نماز شد امام حسین علیه‏ السلام در حالی که ردائی بر دوش و پیراهنی بر تن داشت از خیمه بیرون آمد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم! با معذرت به پیشگاه پروردگار شما، من بسوی شما نیامدم تا اینکه نامه‏های شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آیم و گفتید که ما امام نداریم، باشد که بوسیله‏ی من خدا شما را هدایت کند، پس اگر بر سر عهد و پیمان خود هستید من به شهر شمام می آیم و اگر آمدنم را ناخوش می‏دارید، من بازگردم.

آن گروه همچنان در سکوت معنی‏دار خود فرورفته بودند، پس امام به موذن دستور داد که اقامه بگوید، او اقامه‏ی نماز ظهر را گفت، و امام علیه‏ السلام به حر فرمود: تو با اصحاب خود نماز می‏گزاری؟

حر در پاسخ گفت: خیر ما به شما اقتدا خواهیم کرد!

پس امام حسین علیه‏ السلام نماز ظهر راخواند و به جایگاه خود بازگشت، و حر بن یزید به خیمه‏ای که برایش افراشته بودند وارد شد.

در آن آفتاب سوزان، هر سواری لجام اسب خود را گرفته و در سایه‏ی آن به زمین نشست تا هنگام عصر شد و امام دستور داد که اعلان نماز عصر نمودند و نماز عصر را بجای آورد و روی به مردم کرده و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم! اگر تقوی را پیشه سازید و حق را برای کسانی که اهلیت آن را دارند بشناسید، خدا را خشنود می‏سازید، ما اهل ‏بیت سزاوارتر به ولایت بر شما هستیم از مدعیانی که ادعای حقی را می‏کنند که مربوط به آنها نیست و رفتارشان با شما بر اساس عدالت نیست و در حق شما جفا روا می‏دارند، اگر شما برای ما چنین حقی را قائل نیستید و تمایلی به اطاعت از ما ندارید و نامه‏های شما با گفتارتان و آرائتان یکی نیست، من از همین جا باز خواهم گشت.

حر بن یزید گفت: من از این نامه‏هایی که شما فرمودید، اطلاعی ندارم! امام حسین علیه‏ السلام به عقبة بن سمعان فرمود: آن دو خورجین که نامه‏های اهل کوفه در آن است بیاور.

عقبه آن دو خورجین را که پر از نامه بود آورد و نامه‏ها را بیرون آورده و نزد حر گذاشت. حر گفت: ما از جمله نویسندگان نامه‏ها نبودیم، و ما مأموریت داریم به محض روبرو شدن، شما را به نزد عبیدالله بن زیاد ببریم.

امام حسین علیه‏ السلام فرمود: مرگ به تو از این پیشنهاد، نزدیکتر است . سپس به یارانش فرمود: برخیزید و سوار شوید، پس آنها سوار شدند و اهل ‏بیت نیز سوار گشتند، پس امام به همراهانش فرمود: بازگردید! و چون خواستند بازگردند، حر و همراهانش مانع شدند. امام حسین علیه‏ السلام به حر فرمود: مادرت در سوگت بگرید! چه می‏خواهی؟

حر گفت: اگر جز شما در این حال با من چنین سخنی می‏گفت در نمی‏گذشتم! ولی بخدا سوگند که نمی‏توانم نام مادر شما را جز به نیکی ببرم . امام علیه‏ السلام باز فمود: چه می‏خواهی؟ حر گفت: شما را باید نزد عبیدالله بن زیاد ببرم! امام فرمود: بخدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد. حر گفت: بخدا سوگند هرگز شما را رها نکنم. و تا سه مرتبه این سخنان رد و بدل گردید. حر گفت: من مأمور به جنگ با شما نیستم ولی مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه برم، پس اگر شما از آمدن خودداری می‏کنید راهی را انتخاب کنید که به کوفه ختم نشود و به مدینه هم پایان نیابد، تا من نامه‏ای برای عبیدالله بنویسم و شما هم در صورت تمایل نامه‏ای به یزید بنویسید! تا شاید این امر به عافیت و صلح منتهی گردد و در پیش من این بهتر است از آنکه به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم.

امام حسین علیه‏ السلام از ناحیه‏ی چپ راه «عذیب» و «قادسیه» حرکت کردند در حالی که فاصله‏ی آنها تا «عذیب» سی و هشت میل بود، و حر هم با آن حضرت حرکت می‏کرد .

عتبه بن ابی‏ العیزار گوید: امام حسین علیه‏ السلام در «ذوحسم» ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر فرمود:

آنچه را که روی داد و پیش آمده است می‏بینید، و دنیا دگرگون شد، آنچه نیکو بود از آن روی گردانده و از آن نمانده است مگر ته مانده‏ای همانند آن آب که در ته ظرفی بماند و آن را دور ریزند؛ و زندگی، پست و ناچیز است مثل چراگاه ناگوار، مگر نمی بینید که به حق عمل نمی‏شود و از باطل پرهیز نمی‏کنند؛ مؤمن باید حق طلب و مایل به لقای پروردگار باشد؛ مرگ را من جز شهادت نمی‏یابم و زندگانی با ستمگران را غیر از ننگ و خفت نمی‏دانم.

پس از ایراد خطبه‏ی فوق که در غایت فصاحت است، زهیر بپاخاست و روی به یاران کرد و گفت: شما سخن می‏گویید یا من بگویم؟

گفتند: تو سخن آغاز کن.

پس زهیر خدا را حمد و ثنا گفت و به امام عرض کرد: یابن رسول ‏الله! ما فراز و بلندی که در گفتار شما بود، شنیدیم؛ ای پسر رسول خدا! بخدا سوگند که اگر ما می‏توانستیم برای همیشه در این دنیا زندگی کنیم و تمام دنیا و امکانات آن را در اختیار داشتیم، باز هم شمشیر زدن در رکاب تو را انتخاب می‏کردیم.

امام علیه‏ السلام در حق او دعا کرد و او را پاسخی نیکو داد .

حر بن یزید ریاحی پیوسته همراه امام حسین علیه‏ السلام رکاب میزد و هنگامی که مجال می‏یافت به امام عرض می‏کرد: از برای خدا حرمت جان خویش را پاس‏دار که من بر این باورم که اگر گرم ستیز شوی کشته گردی.

امام علیه‏ السلام فرمود: مرا از مرگ می‏ترسانی؟! آیا اگر مرا بکشید، دیگر مرگ گریبان شما را نمی‏گیرد؟

چون سخنان امام شنید ، کناره گرفت و با همراهان خود با فاصله‏ی کمی از امام، حرکت نمود.

منزل نوزدهم : البیضه

البیضه به کسر باء، آبی در مکانی بین واقصه وعذیب.

امام حسین علیه‏ السلام در این منزل اصحاب حر بن یزید را مخاطب قرار داد، و بعد از حمد و ثنای الهی فرمودند:

ای مردم! رسول خدا فرمود هر کس سلطان ستم پیشه‏ای را که محرمات الهی را حلال و پیمان خداوندی را شکسته و با سنت من مخالفت کرده و ستم بر بندگان خدا روا داشته باشد، تأیید کند و به انکار او برنخیزد، جایگاهش آتش و عذاب الهی باشد.

بنی ‏امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده و فساد کردند، حدود خدا را اجرا نکرده و بیت ‏المال را منحصر به خود ساختند، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردند و من سزاوارترین مردم هستم به نهی کردن و بازداشتن آنها از اینگونه اعمال زشت و نکوهیده.

شما به من نامه‏ها نوشتید و فرستادگان خود را نزد من فرستادید و گفتید که با من بیعت کرده‏اید و مرا در این قیام تنها نمی‏گذارید! اکنون اگر بر بیعت و پیمان خود پایدارید که راه صواب هم همین است من که حسین پسر علی و فرزند فاطمه دختر رسول خدا (صلوات الله علیهم) هستم، با شمایم و خاندان من با خاندان شما خواهد بود و من پیشوائی شما را می‏پذیرم، و اگر چنین نکنید و بر عهد خود استوار نباشید و پیمانی را که بسته‏اید بشکنید و بیعت با مرا نادیده بگیرید، بجان خودم قسم که از شما عجیب نیست، چرا که با پدر و برادر و پسرعمم مسلم همین‏گونه رفتار کردید. هر کس فریب شما خورد، مردی ناآزموده است، شما از بخت خود رویگردان شدید و بهره‏ی خود را از دست دادید، هر کس پیمان شکند از زیان پیمان‏شکنان برخوردار خواهد بود و خداوند بزودی مرا از شما بی‏نیاز خواهد کرد، و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

منزل بیستم : الرهیمه

«رهیمه» به ضم راء، نام چشمه‏ای است که از «خفیه» سه میل فاصله دارد و در نزدیکی کوفه و بر سر راه شام قرار دارد.

در «رهیمه» مردی از اهالی کوفه که او را ابوهرم می‏نامیدند به خدمت حضرت رسید و گفت: ای پسر رسول خدا! چه عاملی باعث شد که از حرم جدت بیرون آمدی؟!

امام علیه‏ السلام فرمود: ای اباهرم! بنی ‏امیه بی‏حرمتم داشتند صبوری کردم، اموالم را گرفتند تحمل نمودم، و حال به دنبال ریختن خون من هستند، لذا از حرم امن خداوندی خارج شدم و بخدا سوگند مرا خواهند کشت، و چون چنین کنند، خداوند لباس ذلت را بر اندامشان می‏پوشاند و شمشیر برنده‏ای را برای آنها مهیا می‏کند و کسی را بر آنها مسلط کند که آنان را به خاک مذلت بنشاند.

منزل بیست و یکم : عذیب الهجانات

«عذیب» نام وادی است منسوب به بنی‏تمیم و فاصله‏ی آن تا قادسیه شش میل است.

روز دوشنبه بیست و هشتم ماه ذیحجه امام علیه‏ السلام بر این منزل وارد شدند . که ناگهان چهار سوار به نامهای نافع بن هلال و مجمع بن عبدالله و عمرو بن خالد و طرماح در حالی که اسب نافع بن هلال را- که «کامل» نام داشت- یدک کرده بودند، از راه رسیدند، و راهنمای آنها طرماح بن عدی بود. هنگامی که بر امام حسین علیه‏ السلام وارد شدند، حر روی بدانها کرد و گفت: این چند تن از مردم کوفه‏اند، من آنها را بازداشت کرده و یا به کوفه بر می‏گردانم.

امام علیه‏ السلام فرمود: من اجازه‏ی چنین کاری را به تو نمی‏دهم، و همانطوری که خود را از گزند تو حفظ می‏کنم از آنان نیز محافظت خواهم کرد، زیرا اینها یاران منند همانند اصحابی که با من از مدینه آمدند، پس اگر بر آن پیمان که با من بستی، استواری آنها را رها کن، و گرنه با تو می‏جنگم. حر از بازداشت آنها صرف نظر کرد.

امام حسین علیه‏ السلام به آنها فرمود که: از کوفه برایم سخن بگویید.

مجمع بن عبدالله عایذی گفت: به اشراف کوفه رشوه‏هایی گزاف دادند و چشم مال‏پرست آنها را پر کردند تا دلهای آنان را نسبت به بنی ‏امیه نرم کرده باشند، و اینک یک دل و یک زبان با تو دشمنی می‏ورزند، اما سایر مردم دلشان با توست ولی فردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده خواهد شد! آنگاه امام علیه‏ السلام درباره‏ی رسول خود، قیس بن مسهر صیداوی، پرسید. گفتند: او را حصین بن تمیم گرفت و نزد ابن ‏زیاد فرستاد و او دستور داد که قیس تو و پدرت را ناسزا گوید، اما قیس بر منبر رفت و بر تو و پدرت درود فرستاد و ابن ‏زیاد و پدرش را لعنت کرد و مردم را به یاری تو خواند و آنان را از آمدنت با خبر کرد؛ ابن ‏زیاد دستور داد تا او را از بالای قصر به زیر افکندند.

در این هنگام اشک در چشمان امام حسین علیه‏ السلام حلقه زد و بر گونه‏اش جاری شد و این آیه را قرائت کرد (فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا) و گفت: خدایا بهشت را جایگاه ما و شیعیانمان قرار ده و ما را با ایشان در سرای رحمت خود جمع کن .سپس امام علیه‏ السلام روی به یارانش نمود و گفت: کسی از شما راه دیگری را غیر از این راه می‏شناسد؟

طرماح گفت: آری، ای پسر رسول خدا! من از راه آگاهم.

امام حسین علیه‏ السلام فرمود: پیش رو.

طرماح در جلو افتاد و آن حضرت در پی او رفتند. طرماح به امام علیه‏ السلام عرض کرد: با شما یاران اندکی را می‏بینم و همین لشکریان حر در مبارزه بر شما غالب آیند و من یک روز پیش از آمدن از کوفه، مردم انبوهی را در بیرون شهر دیدم، پرسیدم که اینان کیانند؟ گفتند: لشکری است که سرگرم سان هستند که آماده‏ی جنگ با حسین گردند و من تاکنون چنین لشکر عظیمی را ندیده بودم، تو را بخدا سوگند تا توانی به آنان نزدیک مشو و اگر خواهی که در مأمنی فرود آیی که سنگر تو باشد تا تدبیر کار خویش کنی و تو را چاره‏ی کار معلوم گردد با من بیا تا او را در کوه «اجا» فرود آورم، بخدا سوگند که این کوه سنگر ما بوده و هست و ما را از پادشاهان غسان و حمیر و نعمان بن منذر حفظ کرد، و بخدا سوگند هیچگاه تسلیم نشدیم و این خواری را به خود نخریدیم، قاصدی نزد قبیله‏ی طی در کوه «اجا» و «سلمی» بفرست، ده روز نگذرد که قبیله‏ی طی سواره و پیاده نزد تو آیند و تا هر زمان خواهی نزد ما باش و اگر خدای ناکرده اتفاقی رخ دهد من با تو پیمان می‏بندم که ده هزار مرد طائی پیش روی تو شمشیر زنند، و تا زنده‏اند نگذارند دست هیچکس به تو رسد.

امام علیه‏ السلام فرمود: خداوند تو را و قبیله‏ات را جزای خیر دهد، ما و این گروه، یعنی اصحاب حر، پیمانی بسته‏ایم که نمی‏توانم از آن بازگردم و معلوم نیست عاقبت کار ما و آنها به کجا می‏انجامد.

طرماح بن عدی می‏گوید: من با امام حسین علیه‏ السلام وداع کرده و گفتم: خدا شر جن و انس را از تو دور گرداند، من برای کسان خویش از کوفه آذوقه آورده‏ام و نفقه‏ی آنها نزد من است، من می‏روم و آذوقه‏ی آنها را می‏رسانم و بعد بسوی تو بازمی‏گردم، و اگر به تو رسم البته تو را یاری خواهم کرد.

امام علیه‏ السلام فرمود: اگر قصد یاری داری، شتاب کن، خدا تو را ببخشاید.

طرماح می‏گوید: دانستم به یاری مردان محتاج است، نزد اهل خویش رفته و کار آنها را اصلاح نموده و وصیت کردم و در بازگشت شتاب کردم، اهل من از علت شتابم جویا شدند، مقصود خود را گفتم، و از راه بنی‏ثعل روانه گردیدم تا به «عذیب الهجانات» رسیدم، سماعة بن بدر را ملاقات کردم و او خبر کشته شدن امام حسین علیه‏ السلام را به من داد! پس من بازگشتم.

منزل بیست و دوم : القطقطانیه

«قطقطانیه» موضعی است نزدیک کوفه و از آنجا تا «رهیمه» قریب به بیست و چند میل فاصله است.

سپس امام حسین علیه‏ السلام از «عذیب الهجانات» حرکت کرد و حر بن یزید ریاحی هم با او بود تا روز سه ‏شنبه بیست و نهم ذیحجه به «قطقطانیه» رسید.

در امالی شیخ صدوق آمده است که امام حسین علیه‏ السلام در این مکان با عبیدالله بن حر جعفی ملاقات کرد، ولی به قول مشهور، این ملاقات در «قصر بنی‏مقاتل» صورت گرفته که تفصیل آن ذکر خواهد شد .

منزل بیست و سوم : قصر بنی مقاتل

این قصر منسوب به مقاتل بن حسان بن ثعلبه می‏باشد و آن موضعی است بین عین التمر و قطقطانیه .

امام علیه‏ السلام روز چهارشنبه اول ماه محرم الحرام سال شصت و یک هجری بر این منزل وارد شدند.

در این منزل، آن حضرت خیمه‏ای را مشاهده کردند که در کنار آن اسبی ایستاده و نیزه‏ای استوار، سؤال کردند: این خیمه‏ی کیست؟

گفتند: متعلق به عبیدالله بن حر جعفی است .

امام علیه‏ السلام حجاج بن مسروق جعفی را نزد او فرستاد، عبیدالله بن حر از حجاج بن مسروق سؤال کرد: چه پیامی آورده‏ای؟

حجاج بن مسروق گفت: هدیه‏ای و کرامتی، اگر پذیرا باشی! این حسین است که تو را به یاری خود خوانده است، اگر او را یاری کنی مأجور خواهی بود و اگر کشته گردی به فیض شهادت نائل خواهی آمد.

عبیدالله بن حر گفت: بخدا سوگند که از کوفه خارج نشدم مگر اینکه دیدم جماعت کثیری به قصد جنگ کردن با حسین بیرون می‏آیند و شیعیانش او را مخذول ساخته دانستم که او کشته خواهد شد، و چون من قدرت بر یاری او ندارم، مایل نیستم نه او مرا ببیند و نه من او را ببینم!

حجاج بن مسروق به خدمت امام علیه‏ السلام بازگشت و پاسخ عبیدالله بن حر را به امام عرضه داشت.

آن حضرت برخاست و با عده‏ای از اهل ‏بیت و یارانش بسوی خیمه‏ی عبیدالله روانه گردید، و چون بر او وارد شد قسمت بالای مجلس را برای جلوس امام مهیا کرد.

عبیدالله بن حر می‏گوید: من هرگز کسی را همانند حسین علیه‏ السلام در عمرم ندیدم، هنگامی که حسین بسوی خیمه‏ام می‏آمد چنان آن منظره و هیئت گیرایی داشت که در هیچ چیزی آن جاذبه وجود نداشت و چنان رقتی در من پدیدار شد که تا کنون نسبت به کسی هرگز در من اینگونه رقتی پیدا نشده بود، آن لحظه‏ای که مشاهده نمودم امام حسین علیه‏ السلام راه می‏رفت و کودکان گرداگرد او پروانه‏وار بر گرد شمع وجودش حرکت می‏کردند، به محاسنش نظر کردم همانند بال غراب سیاه بود، بدو گفتم: آیا این رنگ سیاهی از موی شماست یا اثر خضاب؟

فرمود: ای پسر حر! پیری‏ام زود فرارسید؛ دانستم که خضاب است.

چون امام علیه‏ السلام در خیمه‏ی عبیدالله نشست پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای پسر حر اهل شهر شما به من نامه نوشتند که به یاری من هماهنگ‏اند و از من خواستند تا به نزد آنها بیایم، ولی آنچه وعده داده بودند، نادرست بود، و تو دارای گناهان زیادی هستی، آیا نمی‏خواهی بوسیله‏ی توبه، آن اعمال ناشایسته را از بین ببری؟

عبیدالله بن حر گفت: چگونه ممکن است جبران آنهمه گناه ای پسر پیامبر؟!

امام علیه‏ السلام فرمود: فرزند دختر پیامبرت را یاری کن.

عبیدالله گفت: بخدا سوگند من می‏دانم کسی که از تو پیروی کند در روز قیامت سعادتمند خواهد شد، ولی نصرت من، تو را در قتال با دشمن بی‏نیاز نمی‏کند و در کوفه برای شما یاوری نیست، و من چنین نکنم، زیرا نفس من به مرگ راضی نیست ، ولی این اسب من که «ملحقه» نام دارد، بخدا سوگند در پی چیزی با این اسب نبودم که بدست نیاوردم و کسی مرا دنبال نکرد جز اینکه از او سبقت گرفتم اسبم را بگیر! از آن تو باشد!

امام حسین علیه‏ السلام فرمود: حال که خود، ما را یاری نمی‏کنی، ما نیازی به تو و اسب تو نداریم، و گمراهان را به یاری خویش نطلبم، ولی تو را نصیحت می‏کنم، اگر می‏توانی به جایی برو که فریاد ما را نشنوی و مقاتله‏ی ما را نظاره‏گر نباشی، سوگند بخدا اگر کسی بانگ ما را بشنود و ما را یاری نکند خدا او را به روی در آتش افکند.

عمرو بن قیس مشرقی گفت: با پسر عمویم بر امام حسین علیه‏ السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنی‏مقاتل» بود و بر او سلام کردیم، پسر عمویم به امام گفت: این سیاهی که در محاسن شما می‏بینم از خضاب است یا رنگ موی شما خود بدین رنگ است؟

امام فرمود: خضاب است، موی ما بنی‏هاشم زود سپید می‏شود؛ آیا به یاری من می‏آیی؟!

من گفتم: مردی هستم که عائله زیادی دارم و مال بسیاری از مردم نزد من است و نمی‏دانم کار به کجا می‏انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بین برود؛ و پسر عمویم نیز همانند من پاسخ داد.

امام علیه‏ السلام فرمود: پس از اینجا بروید که هر کس فریاد ما را بشنود و یا ما را ببیند و لبیک نگوید و به فریاد برنخیزد، بر خداوند است که او را به بینی در آتش اندازد.

منزل بیست و چهارم : نینوی

«نینوی» ناحیه‏ای است در حوالی کوفه، از آن است کربلا که حسین علیه‏ السلام در آن کشته گردید.

عقبة بن سمعان می‏گوید: در اواخر شب امام حسین علیه‏ السلام دستور داد از «قصر بنی‏مقاتل» آب برداشته و کوچ کنیم، چون حرکت کردیم و ساعتی رکاب زدیم امام علیه‏ السلام همانگونه که سوار بود مختصری به خواب رفت، سپس بیدار شد در حالی که می‏فرمود: «انالله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین» و دو یا سه مرتبه این جمله را تکرار کرد.

علی بن الحسین علیه‏ السلام روی به پدر نمود و گفت: ای پدر! جانم بفدای تو باد، خدا را حمد کردی و آیه‏ی استرجاع خواندی، علت چیست؟ امام علیه‏ السلام فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصری به خواب رفتم شخصی را دیدم که سوار بر اسب بود و می‏گفت: این قوم سیر می‏کنند و اجل هم بسوی آنان در حرکت است، دانستم که خبر مرگ ماست که به ما داده شده است.

علی بن الحسین علیه‏ السلام گفت: ای پدر! بدی را خدا از تو دور گرداند، آیا ما بر حق نیستیم؟

امام علیه‏ السلام فرمود: سوگند بآن کسی که بازگشت بندگان بسوی اوست، ما بر حقیم.

علی بن الحسین علیه‏ السلام گفت: پس ما را باکی از مرگ نیست که بمیریم و بر حق باشیم.

امام علیه‏ السلام فرمود: خداوند تو را جزای خیر دهد آنگونه که پدری را به فرزندش جزای خیر دهد.

چون سپیده‏ی صبح دمید، امام پیاده شد و نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با یاران خود حرکت کردند؛ حر می‏خواست آن حضرت را به سمت کوفه حرکت دهد

ولی امام به شدت امتناع می‏کرد تا چاشتگاه که به «نینوی» رسیدند، ناگاه سواری از دور پدیدار شد که مسلح بود و از کوفه می‏آمد، همه ایستادند و او را تماشا می‏کردند، همین که رسید به حر و همراهانش سلام کرد بی‏آنکه به امام حسین و اصحابش سلام کند، و بعد مکتوبی را به دست حر داد که از عبیدالله بن زیاد بود به این مضمون: چون نامه‏ی من به تو رسد و فرستاده‏ی من نزد تو آید، حسین را نگاه‏دار و کار را بر او تنگ گیر، و او را فرود میاور مگر در بیابان بی‏سنگر و بدون آب! و من به قاصد گفته‏ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، و السلام .

ابن ‏نما از جابربن عبدالله بن سمعان نقل کرده است: هنگامی که نزدیک «نینوی» رسیدیم، مردی از قبیله‏ی کنده که نامش مالک بن بشیر بود آمد و نامه‏ی عبیدالله بن زیاد را برای حر آورد .

ابوالشعثاء کندی به آن مرد که آوردنده‏ی نامه بود نگریست، به نظرش آشنا آمد و گفت: تو مالک بن نسیر نیستی؟! گفت: آری. چون او هم از قبیله‏ی کنده بود. ابوالشعثاء گفت: مادرت در عزایت بگرید چه آورده‏ای؟ گفت: چه آوردم؟! امام خود را فرمان بردم! و به بیعت خود وفادار ماندم! ابوالشعثاء گفت: نافرمانی پروردگار نمودی و امام خود را اطاعت کردی به چیزی که موجب هلاک توست، ننگ و آتش را برای خود خریدی و امام تو بد امامی است، خدای عز و جل می‏فرماید «و جعلناهم ائمة یدعون الی النار و یوم القیامة لا ینصرون» که امام تو از اینان است.

حر خدمت امام آمد و نامه را برای آن حضرت قرائت کرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوی» و یا «غاضریات» و یا «شفیه» فرود آییم.

حر گفت: ممکن نیست زیرا عبیدالله این آورنده‏ی نامه را بر من جاسوس گمارده است!

زهیر گفت: بخدا سوگند چنان می‏بینم که پس از این کار سخت‏تر گردد، ای پسر رسول خدا! قتال با این گروه در این ساعت برای ما آسانتر است از جنگ با آنها که بعد از این می‏آیند، بجان خودم قسم که بعد از ایشان آیند کسانی که ما طاقت مبارزه با آنها را نداریم.

امام علیه‏ السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با این جماعت نمی‏کنم .

زهیر گفت: در این نزدیکی قریه‏ای است در کنار فرات که دارای سنگر است، و فرات از همه طرف به آن احاطه دارد مگر از یک طرف. امام حسین علیه‏ السلام فرمود: نام این قریه چیست؟

عرض کرد: آن را «عقر» می‏گویند.

امام علیه‏ السلام فرمود: پناه می‏برم به خدا از عقر!

پس آن حضرت به حر التفات کرد و فرمود: کمی جلوتر برویم! پس مقداری از مسافت را امام علیه‏ السلام با حر و همراهانش پیمودند تا به زمین «کربلا» رسیدند.

ورود به کربلا در دوم محرم الحرام

نزول امام حسین علیه‏ السلام به زمین کربلا روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و یک هجری قمری بوده است .

در مقتل ابی‏ اسحاق اسفراینی آمده است که: امام علیه‏ السلام با یارانش سیر می‏کردند تا به بلده‏ای رسیدند که در آنجا جماعتی زندگی می‏کردند، امام از نام آن بلده سؤال نمود.

پاسخ دادند: «شط فرات» است.

آن حضرت فرمود: آیا اسم دیگری غیر از این اسم دارد؟

جواب دادند: «کربلا».

پس گریست و فرمود: این زمین، بخدا سوگند زمین کرب و بلا است! سپس فرمود: مشتی از خاک این زمین را به من دهید، پس آن را گرفته بو کرد و از گریبانش مقداری خاک بیرون آورد و فرمود: این خاکی است که جبرئیل از جانب پروردگار برای جدم رسول خدا آورده و گفته که این خاک از موضع تربت حسین است، پس آن خاک را نهاد و فرمود: هر دو خاک دارای یک عطر هستند!

در تذکره‏ی سبط آمده است که امام حسین پرسید: نام این زمین چیست؟ گفتند: «کربلا». پس گریست و فرمود: کرب و بلاء. سپس فرمود: ام ‏سلمه مرا خبر داد که جبرئیل نزد رسول خدا بود و شما هم نزد ما بودی، پس شما گریستی، پیامبر فرمود: فرزندم را رها کن! من شما را رها کردم، پیامبر شما را در دامان خودش نشاند، جبرئیل گفت: ایا او را دوست می‏داری؟ فرمود: آری! گفت: امت تو او را خواهند کشت، و اگر می‏خواهی تربت آن زمین که او در آن کشته خواهد شد به تو نشان دهم!

پیامبر فرمود: آری! پس جبرئیل زمین کربلا را به پیامبر نشان داد. و چون به امام حسین علیه‏ السلام گفته شد که این زمین کربلاست، خاک آن زمین را بوئید و فرمود: این همان زمین است که جبرئیل به جدم رسول خدا خبر داد که من در آن کشته خواهم شد.

سید ابن ‏طاووس گفته است: امام علیه‏ السلام چون به زمین کربلا رسید پرسید: نام این زمین چیست؟ گفته شد: «کربلا». فرمود: پیاده شوئید! این مکان جایگاه فرود بار و اثاثیه‏ی ماست، و محل ریختن خون ما، و محل قبور ماست، جدم رسول خدا مرا چنین حدیث کرده است.

و در روایتی آمده است که آن حضرت فرمود: ارض کرب و بلا، سپس فرمود توقف کنید و کوچ مکنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جای ریختن خون ماست، سوگند بخدا در این جا حریم حرمت ما را می‏شکنند و کودکان ما را می‏کشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.

سپس اصحاب امام پیاده شدند و بارها و اثاثیه را فرود آوردند، و حر هم پیاده شد و لشکر او هم در ناحیه‏ی دیگری در مقابل امام اردو زدند.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۰۹
سید علی اصغر علوی

نظرات (۴)

۱۴ تیر ۹۲ ، ۲۰:۰۵ علی اکبر پوست چیان
بنام خدای مهربان
مطالب ارزشمندی است، با تشکر از زحمات شما دو دوست عزیز
ان شالله تاسوعاو عاشورای امسال نیز با هم کربلا باشیم.
یاعلی مدد
با عرض سلام و خدا قوت
امیدوارم که موفق باشید.
یک سری هم به پایگاه دغدغه های فرهنگی بزنید.
daghdaghe.blog.ir
*یا حسین*

با سلام کار با ارزش وماندگاری می باشدما هم کاراهای زیادی انجام دادیم در کل کشور دوست دارم با برنامه های شما اشنا بشم

این شماره بنده است 09191608565 یاعلی عید فطر مبارک

۲۶ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۵ حسن باقی زاده
سلام علیکم متاسفانه فایل پاورپوینت حماسه عاشورا مصور، به جز در ویندوز 8 در دیگر ویندوزها قابل اجرا نمی باشد. لطفا فایل مربوطه اصلاح شود. با تشکر فراوان
پاسخ:

       سلام و سپاس

فایل در ویندوز اکثر دوستانی که ویندوزشان8 هم نبوده اجرا شده است

احتمالا اشکال را در جایی دیگر باید جست

 

ماییم آن خسی که به میقات آمدیم

شرمنده با بضاعت مزجات آمدیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی