بخشهایی از کتاب "دعوا سر اولویت است" جلد نهم مجموعه زیر خیمه حسین
بخشهایی از کتاب "دعوا سر اولویت است" جلد نهم مجموعه زیر خیمه حسین
اشاراتی از کربلا برای مدیریت بهتر زندگی در زمان جاری
******
حجّ واجب، حرام میشود بر پیرو حسین؛ وقتی خود حسین در حج نباشد.
چه حادثهی شگفتی که واجب هم به پای او کنار میرود،
حتی حج، حجّ واجب، چرا که حسین "اوجب" است و جایی که "اوجب" هست ترجیح بر "واجب" پیدا کردن امری بدیهی است.
حتی تفسیر قرآن در کنار حسین معنا مییابد و نه در مدینه.
تفسیرِ قرآنِ حبیب است که شنیدن دارد نه تفسیر مفسران مدینهنشین.
اولویت پشت به قبله!
چقدر شیرین است حج خانهی خدا!
چقدر لذتبخش است درک آن فضای ملکوتی!
از آن گذشته حج رکن اسلام است (بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَة...) و جزیی از فروع دین.
اما شرط کربلایی شدن، پشت کردن به مکه است و انتخاب حسین،
و چه تصویر غریبی: پشت کردن به یک اولویت! برای رسیدن امامی که امروز او اولویتش با همه فرق دارد...
شاید این تصویر، فهم اولویت و معیارهایش را بهتر تبیین نماید.
××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
کسانی که با خود گفتند اول حج بگذاریم، بعد به حسین میرسیم... نرسیدند!
تاریخ میخواست به همه درس اهمیت اولویتدهی یاد بدهد.
جایی که اولویت، "حسین" است، هیچ تأخیری جایز نیست.
باید اولویتها را همراه امام انتخاب کرد، نه زودتر نه دیرتر.
"... و المتأخر عنهم زاهق..."
××××××××××××××××××××××××××××××××××××
و چقدر سخت میشود تشخیص این اولویت؛ خیلیها اشتباه کردند.
"یک عده بغل دست حسین هم نشسته بودند. نقشه دستشان نبود؛ اشتباه کردند. کی میتواند بگوید عبداللهبنعباس و عبداللهبنجعفر از اسلام و از محبت خاندان پیغمبر نصیبی نداشتند؟ اینهایی که در دامان آل پیغمبر بزرگ شده بودند، اما نقشه عوضی دستشان بود.
نمیدانستند آن سرزمینی که باید از آن دفاع بشود و آن نقطهای که باید برایش فداکاری بشود کجاست.
نشستند در مدینه به امید آنکه چهارتا مساله بگویند. اسلام مجسم را، قرآن ناطق را، حسین فاطمه را تنها گذاشتند." (اشک باید رازدار باشد، صفحه 14) (نیز برای بررسی بیشتر درمورد این اشخاص: ر.ک. 72"سخن عاشوایی"، از بیانات مقام معظم رهبری، صفحات:51،88،96،116،128،179)
برای همین شب عاشورا در وصفشان فرمود:
اصحابی مثل شما ندیدم.
××××××××××××××××××××××××××××××××××××
وقتی حسین به سمت کربلا حرکت آغاز میکند، همه چیز از اولویت خارج میشود، حتی طواف حج واجب.
دیگر مکه و مدینه ماندن اولویت خود را از دست میدهد و حتی تفسیر گفتن بهانهای بیش نمیشود برای رفع تکلیف!
و اگر بگوییم این واجبات در برابر تصمیم ولی خدا از استحباب هم بیرنگتر میشود درست گفتهایم.
پشت به قبله و رو به امام بودن در آداب زیارت، یادآور این جلوه از تاریخ است: اول حسین، آخر حج!
××××××××××××××××××××××××××
در راه حسین علیهالسلام، گاه باید از حلالها هم گذشت:
حبیب از اصحاب سؤال کرد: چرا آمدید کربلا؟
جواب دادند: اتینا لننصر غریب فاطمه
مجدد سوال کرد: لِمَ طلقتم "حلائلکم"، چرا زنانتان را طلاق داده و رها کردید؟
و باز جواب اصحاب همان بود. فقالوا لذلک.
همه از حلال دنیای خود گذشتند و همسرانشان را رها کردند برای آن اولویت بزرگ، یاری غریب فاطمه.
×××××××××××××××××××××××××××××××××
و حتی از حلال مباح هم نه، که باید از مستحب و حتی واجب هم گذشت!
باید به کعبه پشت کرد و حج واجب را رها کرد و رو کرد به حسین، و این است سرّ ادب زیارت در محضر امام: پشت به قبله و رو به امام.
"در چشم تو جا پای عبور ملکوت است
میگردم از این قبله به سمتی که تو باشی"
×××××××××××××××××××××××××
باید زیارت حضرت رسول را هم رها کرد، رها کردن ولیّ خدا برای یاری ولیّ زمان امروز!
باید امام حیّ را دنبال کرد.
حجّ واجب، حرام میشود بر پیرو حسین؛ وقتی خود حسین در حج نباشد.
چه حادثهی شگفتی که واجب هم به پای او کنار میرود،
حتی حج، حجّ واجب، چرا که حسین "اوجب" است و جایی که "اوجب" هست ترجیح بر "واجب" پیدا کردن امری بدیهی است.
حتی تفسیر قرآن در کنار حسین معنا مییابد و نه در مدینه.
تفسیرِ قرآنِ حبیب است که شنیدن دارد نه تفسیر مفسران مدینهنشین.
ما تشنهی شنیدنِ تفسیرِ کربلایی قرآنیم و نه تفسیر مدنی...
تفسیر قرآن عاشورا، تفسیر طوفانی آیههاست نه تفسیر عزلتنشینی و راحتطلبی.