چرا رهیافت عاشورایی؟
بررسی سیر تاریخی علم امروز نشان میدهد که در آن از بزرگترین اساتید خلقت و ایده پردازترینان تاریخ غفلت شده است و حسین(علیه السلام) یکی از ایشان بوده است. نام سلسلهای نورانی انبیاء امامان را در جریان تطور علم امروز نمیبینم و تنها سخن از تیلور و فایول و وبر و ... است، حال آن که بسیاری از این مدل ها و رویکرد ها ریشه در یک سری وقایع ساده در دل کار و کارخانه ها (افراد،بیل و سنگ آهن و...)بوده است.
تحلیل گر سطوح عاشورا با لایههایی مواجه است که برای درک هر لایه و دستیابی به لایههای عمیقتر نیاز به توجه و بررسی بیشتری است. اینکه عاشورا تجلی همه زحمات انبیاء و اولیاست و نیز مقدمهای برای ظهور مهدی موعود است موضوعی است که باعث شده عاشورا یک حلقه اتصال بین کوشش های انبیا و اولیای قبل و بعد از خود باشد. و این نشان از کمال و اهمیت این حرکت دارد. حرکتی که طلایهدار و جریانساز آن اباعبدالله الحسین علیه السلام است؛ کسی که انگشت اشاره همه انبیاء و اولیاء و در رأس آن اهل کسا خاصه رسول گرامی اسلام به اوست.
با این مقدمات از یک رو حساس بودن جریان عاشورا مشخص میشود و از دیگر رو مشخص است که تک تک افعال و اقوال گرداننده ی این میدان برای ما حجیت دارد پس هر فعل و حرکتی که در این مسیر انجام شودحکیمانه است و بالتبع محل تأمل، حال اگر به همه این مقدمات" عقلی" فرمایش شریف اباعبدالله در مورد خودشان را اضافه کنیم- از بعد "نقلی"- که فرمود:" لکم فی اسوه" در وجود منِ حسین، برای شما اسوه و الگوست، عاشورا بستری میشود از مباحث عمیق با پشتوانه "عقلی" و "نقلی" که باید به سراغ آن رفت [1]و یکی از منابعی که در این جریان به عمق رهنمون خواهد کرد بیانات و ملاقاتهایی است که امام حسین دارند و در تک تک آن نکات و اسراری نهفته است که هر کس به فراخور درک و نیازش از چشمهسار آن سیراب میشود که شاید شروع درک معرفت در این وادی بررسی نحوه برخوردها و مذاکرات براساس شخصیتشناسی مخاطبان باشد که امام با آنها وارد بحث میشود.